نباشد غیر او حرفی به لبها چرا که عشق او دارد نفسها
نباشد غیر او در قلب وروحم که عشق او زده آتش به جانم
نگاه او همیشه با متانت و چشمانش همیشه با اصالت
صدای او طنین انداز ومحکم و گفتارش همه تسکین هر غم
چقدر خوب وعزیز واستوار است همیشه وهمه وقت با خدا است
در این روح عظیم، بی انتهایش دلم گشته اسیر گفته هایش
چقدر مرد بزرگ وبی نظیری ست نشان وجلوه های بی نیازی ست
صداقت در وجود او نهفته ریاضت در وجودش هم شکفته
همیشه اسم او تاریخ ها هست همیشه یاد او در قلب ها هست
نمی دانم چرا از حال گویم ولی دانم از او هر حال بویم
نسترن