نسترن-شعر وناگفته ها

همه اشعار و دل نوشته های من

نسترن-شعر وناگفته ها

همه اشعار و دل نوشته های من

عاشق و معشوق واقعی

گام اول در شیوه عاشقی:1-معرفت 2-محبت


عاشق واقعی کسی است که چشم ها وگوش ها و زبانش جز

به وصف جمال وجلال معشوق نبیند و نشنود ونگوید.


یک عاشق واقعی هم یک عاقل واقعی است و هم یک عارف واقعی.


هر عاشق واقعی مودب است و هر مودبی مقبول عام وخاص

فهم بالای عشق باعث جنون عاشقی می شود.


یک عاشق واقعی زمانی خوشحال و شادمان است و از معشوق خود

سیراب می شود که خود تمتم خصوصیات عاشقی را پیدا کند.


عشق واقعی و غیرواقعی را از عملکرد عاشق می توان شناخت

اگر عاشق تجلی معشوق باشد، عشق واقعی است یعنی

عاشق باید تصویری از معشوق باشد.


عاشق واقعی آوازه معشوق را بالا می برد، عاشق خود لباس

عشق را بر تن معشوق می پوشاند.


اگر عاشق نباشد، معشوق شناخته نمی شود، عاشق چهره ظاهری

معشوق است، معشوق چون آسمان است و عاشق چون خورشید آن

عاشق است که به معشوق معنا می بخشد.


یک عاشق واقعی هیچ گاه گرد وغبار غم و اندوه بر رخسارش نمی نشیند.


یک عاشق واقعی کسی است که با دیدن معشوق همه نگرانیها، غصه ها

دلواپسی ها، ترس ها و غم ها را فراموش کند.


عاشق باید از اشتباه کردن در مقابل معشوق بپرهیزد و عشق را به بازی نگیرد

زیرا در این صورت عشق از او انتقام می گیرد، درونش را متلاشی می کند

فکر و روح و روان را متلاطم می کند.


یک عاشق واقعی هیچ گاه بیمار نمی شود، افسرده نمی شود،

همیشه دارای انگیزه است.


زمانی یک عاشق واقعی می شویم که هرگز خود را نبینیم

و فقط معشوق را ببینیم.


البته معشوق واقعی (معشوق مطلق)



به یاد پدرم( عبداله آموزگار)

این روزها دلم بدجور هوای پدرم را می کند
پدری که در سن 31 سالگی و در اوج جوانی
دار فانی را وداع گفت.
و دو کودک خردسالش را تنها گذاشت.
یادم هست که ننه جون همیشه می گفت
او را چشم زخم از ما گرفت
پدرم خوش قیافه، خوش پوش، خوش صدا،
خوش اخلاق، مهربان، مردم دار و زبان زد عام وخاص بود.
او یک هنرمند و گوینده برتر رادیو بود.
از او خاطره زیادی به یاد ندارم
ولی دوست داشتن زیادش را نسبت به خودم حس می کنم.
و ای کاش که اکنون در کنارم بود
که اگر بود مطمئناً هیچ مشکلی نداشتم.
دوستش دارم و آرزوی دیدن و لمس کردنش را دارم.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
(( دوستان عزیزم در صورت تمایل برای شادی روحش
فاتحه و یا صلوات بخوانید)



تنهایی بزرگ( به یاد پدرم)

دلم گرفته، دلم زیاد گرفته
دچار هیچ نیستم وانگار که هستم

تنهایم
تنهای تنها
نفسهای آخرم یا اولم
نمی دانم
هر چه هست تنهایی محض است


باور دارم تنهایی ام همیشگی ست
چه تنهایی که نشانی از خود ندارد

چه تنهایی غمناکی
آه..............


اکنون تنها مانده ام
از درون می سوزم
چه کسی هست مرا درک کند
تنهایی مرا بفهمد
 آن را لمس کند

چشمانم پر اشک های تنهاییست
و بینوا شده ام

صدایی ندارم
نگاهی ندارم
مهتابی ندارم
لبخندی ندارم
فقط بغض دارم وتنهایی محض

دیگر جا مانده ام از سحر
دیگر سپیده به ما رو نمی کند
دیگر غروب هم به من نمی خندد

تنهایی را تا انتها چشیده ام.

و این است بزرگ بودن این تنهایی

و کاش می دانست که چقدر تنهایی من بزرگ است
و شاید هنوز هم بی خبر از آنم.

((به یاد پدرم که زود مرا تنها گذاشت وهنوزعذاب نبودش را می چشم))
(( روزت مبارک پدرم))