-
کارون نامه
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 10:23
ک_____________________________________ارون باز هم کارون باز هم سوژه نمی دانم از جانت چه می خواهند نمی دانم آرزوی خشکی تو را چه به آن ها غمگینم غمگین غمگین خدا فقط می داند حال تو چگونه است متاسفم حتی برنامه نود هم به تو رحم نکرد دلم برایت گرفته مبادا بترسی مردمان خوزستان چون کوه پشت تو ایستاده اند هرگز تو را به تاراج...
-
چرا
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 10:08
خوابی دیده ام از خواب پریده ام اطرافم را دریده ام اما تو را ندیده ام خواب از چشمانم پرید اشک در صورت دمید لب از جایش خزید اما تو را ندید تو رفته ای کجا که می کشی مرا به هر طرف چرا به هر طرف مرا مرا ببین یه آن ز ناله و فغان دمی نشسته ام یه کم به خود بیا چرا در این دیار بهار شده خزان تو را چه شد بگو بگو چرا چرا.......
-
بهار
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 15:08
بهار ! آمده ای ! خوش آمدی بهار جان شکوفه هایت روحم را جلا می دهد بوی باران احساسم را نوازش می کند زیباییت چشمانم را پرنور می کند می دانی آمدنت برایم خیر بود گوشهایم باز شدند چشمهایم پرسو لبانم نرم دستانم پربرکت خوش آمدی بهار به خوش بمان همیشه در دلم وجودم احساسم بمان سبزیت را به من هدیه بده با جانم آن را می پذیرم سبز...
-
تشکر و قدردانی از دوستان
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 12:05
سلام به همه دوستان عزیز و نازنینم از این همه لطف و محبت شما خوشحال و سپاسگذارم و برای داشتن دوستانی همانند شما به خودم می بالم از اینکه در این چند ماه اخیر غیبت داشته ام و پست جدید نگذاشته ام و همه شماها را نگران کرده ام واقعا شرمنده ام انشاء الله در سال جدید جبران این همه دوری را خواهم کرد و همیشه بروز خواهم بود....
-
کارون تو را نجات خواهیم داد
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 11:52
((کارون بزرگ)) کارونم می خواستم دردنامه ای برایت بسازم ولی دلم راه نیامد می دانم دلت گرفته وتنهایی ولی نه تنها نیستی مردمان این دیار همچون کوه پشت تو ایستاده اند کارونم می دانی آب حیاتم خون رگانم با وجود تو نفس می کشد اصل وجودم با وجود تو معنا می یابد اهوازیم خوزستانیم با وجود تو وجود می شود می دانم پر از درد و غصه ای...
-
به دنبال عشق
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 14:54
می خواهم سکوت را بشکنم می خواهم از عشق بگویم بلند, رسا, ساده به دنبالش می گردم گویا عشق مرا بازی می دهد قایم موشک بازی می خواهد دنبالش بگردم دوست دارد دست نیافتنی باشد باشد عشق چشمهایم را سالهاست باز کرده ام اما تو را نیافتم کجایی در اتاق در تراس و یا زیر قالیچه راستش را بگو تو منتظرم هستی؟ شاید هیچگاه نبوده ای!...
-
نبودم
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 12:37
نبودم گویا غیب شده بودم و یا دیده نمی شدم حس می کنم گاهی احساسم، روحم و جسمم نادیده گرفته می شود و یا شاید در اندازه من نبوده من نسترن زنی در آستانه سی سالگی خود را نمی بینم گویا کائنات هم مرا نمی بینند ولی نه نمی گذارم هرگز نمی گذارم باید دوباره روییده شوم باید دوباره نفس بکشم باید دوباره از نو شروع کنم می توانم آری...
-
گپی با دوستان
شنبه 1 تیرماه سال 1392 08:00
سلام به همه دوستان عزیز از کسانی که در این مدت منو تنها نگذاشتند و مرتب به من سر زدند تشکر می کنم. یه کم از دوستان همیشگی دلگیرم چون دیگه به من سر نمی زنند و یا اگه بیان خاموش هستند و هیچ نظری نمی دهند. یه مدتی هست که نمی تونم شعر بگم . یه کم خسته هستم. لطفاً منو تنها نگذارید و به من سر بزنید و نظر بذارید تا من هم...
-
عاشق و معشوق واقعی
دوشنبه 20 خردادماه سال 1392 08:16
گام اول در شیوه عاشقی:1-معرفت 2-محبت عاشق واقعی کسی است که چشم ها وگوش ها و زبانش جز به وصف جمال وجلال معشوق نبیند و نشنود ونگوید. یک عاشق واقعی هم یک عاقل واقعی است و هم یک عارف واقعی. هر عاشق واقعی مودب است و هر مودبی مقبول عام وخاص فهم بالای عشق باعث جنون عاشقی می شود. یک عاشق واقعی زمانی خوشحال و شادمان است و از...
-
به یاد پدرم( عبداله آموزگار)
شنبه 4 خردادماه سال 1392 09:41
این روزها دلم بدجور هوای پدرم را می کند پدری که در سن 31 سالگی و در اوج جوانی دار فانی را وداع گفت. و دو کودک خردسالش را تنها گذاشت. یادم هست که ننه جون همیشه می گفت او را چشم زخم از ما گرفت پدرم خوش قیافه، خوش پوش، خوش صدا، خوش اخلاق، مهربان، مردم دار و زبان زد عام وخاص بود. او یک هنرمند و گوینده برتر رادیو بود. از...
-
تنهایی بزرگ( به یاد پدرم)
شنبه 4 خردادماه سال 1392 08:20
دلم گرفته، دلم زیاد گرفته دچار هیچ نیستم وانگار که هستم تنهایم تنهای تنها نفسهای آخرم یا اولم نمی دانم هر چه هست تنهایی محض است باور دارم تنهایی ام همیشگی ست چه تنهایی که نشانی از خود ندارد چه تنهایی غمناکی آه.............. اکنون تنها مانده ام از درون می سوزم چه کسی هست مرا درک کند تنهایی مرا بفهمد آن را لمس کند...
-
ایرانم عزیزتر از جانم( برای همه زلزده زدگان ایرانم)
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 13:41
ایرانم عزیزتر از جانم گویا خاطرت رنجیده شده نرنج نترس مردمانت دیری ست به خواب رفته اند خوابی هزارساله که گویا ذاتشان هم فراموش شده نمی گویم چنان باش که خاک پاکت سیاه رنگ و کینه جای عشق بگیرد اما درک کن مردمان زخمی ات را که با خون دلی بسیار زیسته اند می دانم دلت گرفته و غمگینی خاکت در میان گسل ها زیرو رو شده و غمت هر...
-
توصیف عشق واقعی( به یاد استاد شمس آبادی که عشق را به من آموخت)
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 09:54
سلام به همه دوستان گرامی کسانی که به عشق معتقدند و خواهان عشق حقیقی هستند مطالب من را با دقت بخوانند. همه عاشق های واقعی را دوست دارم. عشق عشق ، رمز حیات، کی میای سعادت، سیمرغ قله قاف و شمس الشموس کائنات است . عشق گوهری گرانبها و اساس آفرینش است عشق می خواهد تو را به خودت معرفی کند ::: عشق چشمه جوشان آگاهی عاشقانه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 09:06
عشق هر نیرو یی است که به مطلق ختم می شود عشق همان عشق مطلق است. عشق مظهر وعامل اساسی همه تجلیات انسانی و طبیعی است گویا عشق نقاشی زندگی است. عشق کی میای عرفان واکسیر اعظم است با عشق دنیا هم شیرین و هم رنگین و هم نوین است. عشق به تو عشق می ورزد. خورشید عشق هر بامداد از افق چشمان تو طلوع می کند عشق از دریچه چشم تو...
-
حال همه ما خوب است
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 08:28
سلام سیدعلی حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه شعری نو که شما به آن خیالی دور می گفتید اکنون طوری حال مان را می گویم که نه پرنده ای در قفس بلرزد و نه این روزگار لعنت شده! تا یادم نرفته است بنویسم حوالی آرمان های ما همه چیز دود شد! می دانم هیچ گاه هوای رویایم حقیقت ندیده است اما لااقل گاهی، ه رازگاهی...
-
عشق یعنی...............
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 08:25
این شعر برای کسانی است که عشق را می فهمند، عشق واقعی را! عشق یعنی حرکت بدون سکون نور بدون ظلمت بهار بدون پاییز روز بدون شب بیداری بدون غفلت مهر بدون قهر زندگی بدون مرگ فهمیدن بدون خواندن یقین بدون شک زایمان بدون جلوگیری پاکی بدون ناپاکی صعود بدون سقوط مستی بدون هوشیاری بودن بدون خود سوختن بدون سوزش شکنجه بدون درد گریه...
-
برای عزیز از دست رفته ( سمیه جان)
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1392 08:56
سلام بر همه عزیزان این شعر را به کسی تقدیم می کنم که به تازگی او را از دست داده ایم زنی با استقامت و پر از امید که در 30 سالگی زندگی دنیوی را بدرود گفت و در حیات ابدی با آرامش زندگی می کند. ا ز دوستان عزیزم خواهش می کنم در صورت تمایل برای شادی روحش فاتحه ویا صلوات بخوانند. ((سمیه جان این همه حرفهایی نیست که می خواهم...
-
آن روزها و این روزهای من
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 08:21
آن روزهایم را می دانید گذشته ها را این روزهایم را چه؟ می گویم: آن روزها عاشق تنهایی این روزها عاشق سوشیانت آن روزها احساس زیبا این روزها احساس خستگی آن روزها صدای نفس این روزها صدای قفس آن روزها آزاده این روزها اسیر آن روزها آسمانی این روزها زمینی آن روزها صداقت پیشه این روزها دروغ پیشه آری حال و روز من است این روزها...
-
امید یا سوشیانت( برای فرزندم)
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 09:49
امروز امید را تفسیر می کنم امید نامش زیبا کمی سخت ولی شیرین مثالش چیست؟ سوشیانت همه اش امید دیگر فشاری بر مغزم فکری خوش اما دست نیافتنی سخت و سنگین می دانم اما برای قلبم نجات روحم فقط امید و یا شاید فقط سوشیانت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 08:23
سلام به همه دوستای خوبم عید همه شما مبارک صد سال به از این سالها امیدوارم سال 92 سالی پر از سلامتی، شادی، آرامش ، خوشبختی و موفقیت روزافزون برای همه شما باشه. برای همه شما آرزوی سربلندی می کنم و بازم می گم که همتون رو دوست دارم امسال با اشعار جدید در پست جدید می یام. امیدوارم که خوشتون بیاد. دلم برای همتون تنگ شده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 12:30
سلام بر همه دوستای عزیز. از اینکه منو تنها نگذاشتید و مرتب به من سر می زنید و کامنت می ذارید از همتون تشکر می کنم. بازم می گم که همتو ن رو دوست دارم. منتظر شما هستم. نسترن
-
گپ خودمونی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 08:59
سلام به همه دوستای عزیزم. این اولین بار یه که با د وستای گلم صحبت می کنم. تو این مدت کوتاه که وبلاگ زدم دوستای خوبی پیدا کردم و از اینکه ب ا نظراتتون بهم روحیه دادید واقعاً ازتون ممنونم. از کسایی که هر روز به وبلاگم سر می زنند وم نو تنها نمی ذارن ، چه اونایی که نظر می دن و یا نظر نمی دن، از همتون تشکر می کنم وهمتونو...
-
تنهای نسترن ( برای تنهایی خدا و برای همه حرفهای گفته نشده)
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 07:56
تنهای نسترن در نگاهی غمگین در سکوتی دلگیر چه فراری سنگین کاش آنجا بودم هر کجا من باشم دل من غمگین است چه به یاد سحرم چه به آن ظلمت شب دل من راه ندارد به سپیدی در غم دل من بسته به زنجیر غم است دل من تاب ندارد غم عاشق بکشد دل من تاب ندارد بار سنگین حقیقت بکشد دل من بسته به خورشید وافق دل من بسته به آواز غروب دل من بسته...
-
خدا ( هر جا که خدا را می توان یافت)
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 07:48
خدا یک امید در انتهای جهنم یک صدا از اعماق چاه یک نگاه به چهره عاشق یک فریاد از سنگ خارا یک طلوع از افق ناپیدا یک واژه از داستانی بی انتها یک اتاق آبی سپهری یک اندیشه در وجود انسانی نابینا یک قاتل سنگدل اما بی گناه یک معلول بر روی صندلی چرخ دار یک آبی بیکران بر گردی زمین یک بلبل در قفسی آهنی یک عاشق رنج کشیده یک بوف...
-
انتظار ( تقدیم به نهایت انتظار)
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 07:41
این غروب شبگیر تا افق دلگیر است این وجودم تنهاست خنده ام از جبر است این سکوت از غصه این دلم غمگین است این صدایم مرده من خودم می دانم بغض من سنگین است و خودم می دانم در سحر باید خفت دل من منتظر امید است دل من می داند که افق نزدیک است چشم امید من اوست یار تنهایم اوست او می آید من هنوز عاشق او بین غم های دلم غم او شیرین...
-
وجود
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 13:51
در آفتاب ساده دیوار خانه ها قلبم صدای خسته تنها شنیده است روزی که خواب خوش سا یه دلم در سوز آفتاب، نگاهش بریده است شاید که باز به خودم سخت گفته ام آنکس که دیده اش به خدایم رسیده است دیدار سا یه ها که به دنبال خنده است آری، چه زیبا به تماشا نشسته است شبهای غصه ها به نگاهای خسته ای اینک غبار تازه ای بر آن نشاند ه است من...
-
هیچ
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:43
در این وادی مهر را باید در خواب دید یکر نگی وصداقت را در خواب چشید در این وادی باید دوست داشتن را با مال خرید و پرستوی مهاجر را از هم درید و انسانیت را با چند خط مبهم کشید و به انتها اندیشید و اینکه دیگر افسانه ای از گذشت نیست دیگر برای دوست داشتن نمی توان از قلب گفت دیگر دلی برای سوختن نیست و برای یک تنها این بین...
-
بیهوده
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 07:33
وجودم پ ر از فریاد با قلبی شکسته و دستهایی بسته و فانوسی خاموش در تنهایی و خلوت در سکوتی عالم گیر پیرمردی خمیده ورنجور و زنی با دستهای پینه بسته و صورتی چین دار احساس بی تفاوتی در انتهای من همه و جودم نابود زندگی پوچ وبی معنا نگاههای منتظر به در انتظاری بی هوده و التماس برای پایان انتظار همچون محکومی بر دار و ما چون...
-
گونه ای دیگر
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 07:44
دلم تنگ و آرزوی لحظه های دیرینه و لحظه ای که هیچگاه نمی آید و دست سردم نمایان می شود و باز دلم تنگ و باز دلم گرفته به یاد گذشته های نزدیک که طپش های قلبم چنان می زد که خود نمی فهمیدم و چنان انتظاری در وجودم که دردها چه تسکینی داشت غوغای گذشته دیگر نیست فضای بسته ای با یک قلب آزرده که هرگز درکش نکردم ونمی کنم دوباره...
-
یار
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 07:33
نمی دانم نگا هم کی نگاهت را بیاویزد نمی دانم دلم کی در دلت جایی بگیرد نمی دانم خدایا آه.............نمی دانم کی آن چشم مقدس در دلم غوغا می اندازد و یا کی آن نفسهای وجودت تنم گرما ببخشاید و یا در سرخی قلبت غبار عشق بیفشاند نمی دانم ولی د لتنگ آن باد غریبم نمی دانم ب ه کی باید در آغوش غریبت جای بگزینم و یا در گریه شبنم...