سلام
سیدعلی
حال همه ما خوب است
ملالی نیست
جز گم شدن گاه به گاه شعری نو
که شما به آن خیالی دور می گفتید
اکنون طوری حالمان را می گویم
که نه پرنده ای در قفس بلرزد
و نه این روزگار لعنت شده!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی آرمان های ما
همه چیز دود شد!
می دانم هیچ گاه
هوای رویایم حقیقت ندیده است
اما لااقل گاهی، هرازگاهی
ببین انعکاس اشک و تبسم عقل
شبیه زخمهای پنهان نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده ام
نانی خریده ام
کوچک، سوخته، کهنه،......هی بخند
بی پروا بگویم
چیزی نمانده است
کودکان صدساله می شوند
فردا را می خواستم به فال نیک بگیرم
دارد همین لحظه
یک فوج کرکس سپید
از فراز دیار ما می گذرد
باد بوی زخمهای کسان ما می دهد
یادتان می آید رفته بودند
خبر از اشک های ماهی بیاورند
نه
سیدعلی
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
فیل تر باشد
پر از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم
حال همه ما خوب است
اما تو باور نکن
( نامه ای برای سیدعلی صالحی )
من تو را نمی سرایم !..تو ...خودت در واژه ها می نشینی ..!خودت قلم را وسوسه می کنی !!و شعر را بیدار می کنی !! ...
سلام فوق العاده زیبا و تاثیر گذار بود . موفق باشی
سلام ممنون از این که بهمون سر زدید اگر تمایل به لینک بودین مارو بی خبر نگذارید
_________________.-'.....&.....'-.
________________\.................../
_______________:.....o.....o........;
______________(.........(_............)
_______________:.....................:
________________/......__........\
_________________`-._____.-'شاد باشی مهربون
___________________\`"""`'/
__________________\......,...../
_________________\_|\/\/\/..__/
________________(___|\/\/\//.___)
__________________|_______|آرزومند آرزوهــــای قشنگت
___________________)_ |_ (__
________________(_____|_____)
............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*............
مرسی از مطلب زیباتون
ممنون که سر زدی
کاش من هم میتوانستم طوری حالم را بگویم که
نه پرنده ای در قفس بلرزد
و نه این روزگار لعنت شده!
راستی سید علی صالحی کی هستن؟
سیدعلی صالحی شاعر توانمند کشورمان هستند و شعری به همین مضمون دارند
اگر سرچ کنی حتماً متوجه می شوی
حال همه ی ماخوب است اماتوباورنکن...
خیلی قشنگ بودمرسی که سرزدی
خیلی قشنگ بود. . .
سلام بسیار زیبا و دلنشین بود
سلام وب زیبا و مطالب جالب دارین اگر تمایل به لینک بودین مارو بی خبر نگذارید
آموزگار
مادر
تو را سپاس ؛ روزهایت سر شار از مهر و مهرورزی
مهربانی هایت مستدام
صیوریت قهرمانه
دلت پر از امید و روشنایی
ممنونم
سلام
ممنون از این که به وبلاگم سر زدی
امیدوارم جزء وبلاگ نویسای موفق باشید
روزگار خوش
سربلند و پیروز
سلم باید بگویم فوق العاده از این شعر خوشم اومد خیلی قشنگ بود
سلام ممنون عزیزم
فقط من اینطوری میبینم وبتو؟!!!!
تو هم موفق باشی:*
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
Ùیل تر باشد
پر از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم
ØØ§Ù„ همه ما خوب است
اما تو باور نکن
lezat bordam azin shere ziba
آموزگار
منو سر زدن !!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
نقاش حروف که بی حرف و حدیث سراغ کسی نرفت !
هر چند نسترن خانم پس از اون همه سنگین و سبک نمودن بیاد د بگه :
" ممنون که سر زدی
باز هم منتظرت هستم."
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق
سکــوتی است در برابر همه اینها !!!
دوست عزیز ممنون که به وبلاگم اومدید.وب زیبایی دارید
غمگینی
شبیه ولی عصر.. در عصرها
که دلش به زور عـــابرانی هم که بی اجازه
دورش را گرفته اند، باز نمی شود..
که
برایش
از تمام شهر..،
عقده بدخیم نذری می آورند
و خود را
در پرانتز صورتک های شان
هر روز تکراری تر بزک می کنند..
بی کسی..
شبیه ولی عصر.. در عصرها
وقتی تنهایی اش را هیچ تن هایی، جمع نمی بندد
که برای آشناترین هم باز مقصد نیست
که
عابر بنا به وظیفه، عبور را عادت کرده است...
خسته ای
شبیه ولی عصر در عصرها
نزدیکی های مرز فروپاشی
زیر بار سنگین ترافیک زین شده بر شانه اش..،
در آرزوی درک رهگذری،
که ته سیگارش تاولی نمی شود بر تن
دلت می خواهد
دست در دست بی کسش
از اکران بی کسی های
افسارگسیخته این همه عابر سرگیجه گرفته
میان عشق و سکس
شانه خالی کنی
و
استعفا دهی از این همه آوار نشسته بر دوشت...
.
.
دلت می خواهد دلداده خیابانی شوی
بی آنکه نامش را بدانی...،
تا برای یکبار هم
این زیر سر تو باشد که بلند می شود..
نامه "شعر" جالبی بود لذت بردیم
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانهها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است
از زلال چشمهایش تر شویم
کاش دلتنگ شقایقها شویم
به نگاه سُرخشان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها میشویم
با خدای یاسها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصلههای میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش مثل آب، مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا میرویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلبهای نقرهای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشمهای خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
ردپای خویش را پیدا کنیم
کاش رسم دوستی را سادهتر
مهربانتر، آسمانیتر کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خستهای ویران شویم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرفهای قلبمان را بشنود
سلام و احوال شما خانوم آموزگار؟؟؟؟
خوبید؟؟؟
شرمنده متوجه نشدم
آقای صالحی کیه؟؟؟
سلام آآآآآآآآآپپپپپپپپمممممم
منتظرتم
حوالی آرمان های ما همه چیز دود شد...