خوابی دیده ام
از خواب پریده ام
اطرافم را دریده ام
اما تو را ندیده ام
خواب از چشمانم پرید
اشک در صورت دمید
لب از جایش خزید
اما تو را ندید
تو رفته ای کجا
که می کشی مرا
به هر طرف چرا
به هر طرف مرا
مرا ببین یه آن
ز ناله و فغان
دمی نشسته ام
یه کم به خود بیا
چرا در این دیار
بهار شده خزان
تو را چه شد بگو
بگو چرا چرا.......