-
حکایت دل
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 07:48
سلام چکاوک همیشه دل اسیر من سلام قشنگی غم دل وغروب من فکر می کنم صاحبتو داری فراموش می کنی یا که نگاه خستشو تو داری خاموش می کنی خدا خودش خوب می دونه که دل من اسیرته هر چی که هر کیم بگه باز دل من اسیرته برای من فرق نداره دوسم داری یا نداری همین که من دوست دارم فکر نکنم باور داری آره خودت اینو بدون برای من بهترینی برای...
-
نور امید ( به امید ظهور)
شنبه 30 دیماه سال 1391 07:35
فکرم نمایان می شود در ذهن باد واشک ابر در شاخه خشکیده زرد در غربت چشم های من فکرم نمایان می شود یا رب در این ش بهای تار پاییز زرد وغصه دار جایی نمانده در بهار آخر چه دارد می شود در اشک های بی صدا در چهره های بی نگاه نوری نمایان می شود نوری در عمق قلب من نوری در اعماق صدا نوری به یاد حرف دل نوری به رنگ غصه ها دارد...
-
بگو آره دوست دارم( برای خواننده محبوبم)
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 07:56
اگه چشمات بگن آره هیچکدوم کاری نداره برای قلب من وتو من می گم فقط یه آره دنیایی پر از ستاره باز برا قلب نگارش یه ستاره کم میاره اگه تو نگی که آره از خدا می خوام بباره هر چی بارون سیاهه دل من می خواد بدونه چرا تو نمی گی آره اگه چشمات بگن آره هیچکدوم کاری نداره اگه اون خدای دلها برای قلبم دوباره یه ندایی باز بیاره چشمای...
-
عشق من( باز هم برای سهراب)
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 08:32
عشق من اول عشقای بهارست عشق من ناجی قلبای ستارست عشق من عاشق هر چی رنگ آبیست عشق من فدای جاده های خاکیست عشق من هنوز وجودش خیلی خالیست عشق من دنبال عشقای خدائیست عشق من خوب می دونه هیچ جا وفا نیست عشق من ولی می گه اینجا ریا نیست عشق من دشمن حرفای جدائیست عشق من امید عشق آشنائیست عشق من بذار بگم اولین عشقاست عشق من...
-
سلام
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 13:46
در سلامی خ سته در نگاهی حیران چه وجودم تنها بین افسانه راه من وتو با قدمی رنگ غمگ ین دلی صحبت از پنجر ه ای د ر دلم غوغا شد دلم از غصه گرفت یاد آن برگ درخت یاد آن پاکی راه یاد آن عشق عمیق همه عالم بگریخت خسته بودم از تکاپو از نگاهی با ت حرک در دلم جایی نماند سخت افسوس و صدا بر لبی خشک وغریب در سکوت ماند وفقط چهره غمگین...
-
شب گریه
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 13:31
تنگ غروب آخر چاره کار زار زدنه دنیای خوب عاشقا فدای هر چی آدمه غصه دنیای منم غصه اینجا موندنه غریب وتنها موندنم دردیه که راش مردنه نگاه تلخ آدما دنبال یه چیز کمه صدای اح ساس دلم یه قف ل سنگین دله نفس های حبس دلا تو فکر یه حقیقته غبار دوری خدا نتیجه یه خلوته دنبال تیرگی نباش چون که خدا یار منه خدای من خدای تو خدای هر...
-
تو مال من من مال تو
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 08:08
کاش من وتو بگیم به هم تو مال من من مال تو کاش دو تامون یکی بشیم تو مال من من مال تو کاش نگامون ساده باشه تو مال من من مال تو کاش دنیامون یکی باشه تو مال من من مال تو کاش حرفمون همین باشه تو مال من من مال تو کاش عشقمون صدا نبود بیرنگی خدا نبود همش به یاد حرف دل تو مال من من مال تو کاش این غروب من باشه فقط بگه تو مال من...
-
دیروز
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 08:07
دیروز دیروز بود هنگامی که تو لبخند می زدی هنگامی که قلبم را در میان مشت هایت می گرفتی هنگامی که با صدای دلنشین نامم را فریاد می زدی و چه هنگام ها که خاطره ات بودم و چه غروب ها که دلم برایت پرپر و تو نمی دانستی و برای دیدنت من چه بی تاب و چه هنگام ها ک ه قلب تهی ام خانه دل تو و غم هایم کیسه اشک تو و چه هنگام ها که مرا...
-
سادگی
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 07:48
صدا از آسمون می یاد صدای احساس کی ه صدای غربت منه یا که یه بنده دیگه کاش از میون این صدا یه حرف خوب پیدا بشه برای شبهای سیاه یه همدمی پیدا بشه کاش خدای آسمونا نگاهی هم به ما کنه یکی ن ثار من کنه صد تا نثار اون کنه کاش برای غربت من یه عاشقی پیدا بشه برا شبای خستگی هوای من آبی بشه کاش دنیامون ساده باشه مثال اون ساده دلا...
-
بهترین هدیه 1( به یاد سهراب سپهری)
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 08:15
بهترین فکر توی دنیا برا من فکر رهایی ست بهترین غم توی دنیا برا من غم جدایی ست بهترین عشق توی دنیا بر ا من عشق خدایی ست بهترین قلب توی دنیا برا من قلب های آبی ست بهترین شب توی دنیا برا من شب مهتابی ست بهترین رنگ توی دنیا برا من رنگ طلایی ست بهترین جمله تو دن یا برا من پر از آزادی ست بهترین درد توی دنیا برا من درد خیالی...
-
پرنده از قفس پرید( برای همه پرنده های در قفس)
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 07:51
پرنده از قفس پرید چه گلهای غمناکی صدای گریه آسمان من که می دانم خوب می دانم دلم حرفی ناگفته دارد شاید از پرنده زخمی شاید از قفس بی در و یا شاید.......... پرنده از قفس پرید حق داشت به دنبال چیزی می گشت و یا به دنبال کسی هر چه بود هوای سردی بود بین پرنده وقفس من پرنده را دوست دارم قفس را هم همینطور ولی نه برای زندانی...
-
همه گانه
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 07:56
صدای گریه باران در ناودان کوچک خانه به گوش نمی رسد پاییز زرد از نگاه آسمان خسته شده با انگشت اشاره می کند به خورشید رنگ آتش از دیدن چهره ها کمرنگ شده کلبه کوچک همیشه آبی جلوه های زندگی را ممنوع کرده گل های رازقی عاشقی را ممنوع کرده چشمهای آبی صداقت را ممنوع کرده دل شکسته مرگ را ممنوع کرده نسترن
-
تا بفهمی
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 07:50
زندگی را از گوشه پنجره آزادی نگاه کن تا بفهمی آفتاب را از عشق سوزانتر ببین تا بفهمی دنیا را با پاییز وخزان دلت ببین تا بفهمی احساس را با نگاه لطیف عشق و چوبه دار حقیقت ببین تا بفهمی اشک چشمانت را با نگاه پرندگان سربریده ببین تا بفهمی و مرگ را با خنده پرستوی مهاجر و ابرهای گریان ببین تا بفهمی نسترن
-
در این دنیای سررفته1
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 07:42
بغضم گرفته، صدایم در گلو بالا نمی آید در این دنیای سررفته نگاهم در نگ اه هایت نمی افت د در این دنیای سررفته تصاویرهای زیبا به سختی راه می افتند در این دنیای سررفته قلم ها نوکشان در چشم همدیگر فرو رفته در این دنیای سررفته نمی خواهند نمی خواهند نگاه نرم مجنون های غمگین را در این دنیای سررفته صدای ناله از این سو و آن سو...
-
حادثه
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 07:34
زندگی زیباست اگر شقایق ونیلوفر آبی داشته باشد. زندگی زیباست اگر انتظار چشمهایی منتظر به پایان رسد. زندگی زیباست اگر ستون هایش فیروزه ای باشد. و زندگی ای زیباست که حادثه آن را صدا بزند حادثه چه کلمه ناآشنایی امواج آبی دریا و لرزش ابرها فقط چیزی را می طلبند حادثه نسترن
-
می مانم
شنبه 16 دیماه سال 1391 08:45
د لم می گیرد نگاهی سوی من افکارم پریشان و باد نگاهم معصوم وتنها شب صدا می کند خاطره،پنجره،نگاه دیشب هوا ی ستاره می کرد ولی قلبم اجازه نمی داد فقط من بودم وخاطره او دیرجنبیدم هوا سرد شده بود و دلم هم تنگ نمی دانم از کدام سو کدامین پنجره یاد دوستت دارم آهنگی خوش از آن چ شمهایم سکوت مرگبار زندگانی جبر وخستگی باز هم یادی...
-
دل زخمی 2
شنبه 16 دیماه سال 1391 08:36
من همون بی کس وتنها من همون غریب وغمبار من همون درد گرونم که می مونه توی انبار منه تنها منه خسته منه بی عشق تو بسته ندارم هیچ جا سراغی که بگه درد تو بسه دل من خیلی غریبه دل من خیلی اسیره تو کدوم دنیای اونها عشق من یه عشق پیره به خدا طاقت ندارم به خدا که شرمسارم برای قلب نگارم اگه جون بخواد می ذارم برای من همه مردن کی...
-
شکل رویا( تقدیم به بانوی معرفت)
شنبه 16 دیماه سال 1391 08:02
شکل رویا نگاهم تا افق در انتظار است برای دیدن روی خوش او چه چیزا که شنیدم از رخ او از دین ،از زندگی ،از همسراو زمان هرگز نزاید همچو او زن که دنیا شرمسار است از رخ او از عشق وعاطفه در دل نباشد به جز عشق و وفایی از دل او غروب عاشقان معنا ندارد با آن یادی که در دل هست از او غریب و بی کس وتنها نماند هر آنکس که هوایی دارد...
-
تنهایی بزرگ ( به یاد پدرم)
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 08:52
تنهایی دلم گرفته، دلم زیاد گرفته دچار هیچ نیستم وانگار که هستم تنهایم تنهای تنها نفسهای آخرم یا اولم نمی دانم هر چه هست تنهایی محض است چقدر هم تنها باور دارم تنهایی ام همیشگی ست چه تنهایی که نشانی از خود ندارد چه تنهایی غمناکی آه.............. فقط تنهایی همدم من است و چه مبتلا شده ام به این تنهایی عاشق تنهایی ولی دچار...
-
بغض من...1 (برای کشورم ایران)
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 08:25
بغض من........ بغض من اسیر یه دل شکستست بغض من دنبال دست پینه بستست بغض من قربونی یه راه کوره بغض من فراری یه راه دوره بغض م ن همش تو فکر یه خیاله بغض من دنبال یه جاده راهه بغض من پیشکش احسا س گناهه بغض من سادگی مال حلاله بغض من د نبال حرفای نگفته ب غض من خاطره تلخ گذشته بغض من فدای احس اس ونگاهه بغض من دشمن عشقای...
-
یک غریب آشنا
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 08:44
در غروبی دلنشین با دلی بی حد غریب در م یان مردمی پاک وصریح یک غریب آشنا خلوت باز نگاهم را شکست در ن گاهش سادگی بود وصفا بر لبانش خنده عشق و وفا در سکوتش حرفی پنهان می نمود در صدایش قا ب دل از من ربود ناگهان بود من نمی دانم چه شد نه نمی دانم چه شد اما رمیدم سوی او در صدایش غرق گشتم دیر جنبیدم ولی باز گشتم سوی او من به...
-
دل زخمی 1
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 08:21
دل زخمی من همون بی کس وتنها من همون غریب وغمبار من همون دردگرونم که می مونه توی انبار من همون موج کویرم که همیشه خشک وخالیست من همون رنگ غریبم همونی که خیلی آبیست من همون قفل شکستم همونی که خیلی خستست من همون حسرت دردم همونی که خیلی رنگیست من همون عشق بیابون نفسم ا ز رنگ غصه ست دل من خونه بی عشق سایبونم همه غصه ست من...
-
دل نوشته
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 08:26
نمی دانم دوست داشتن را با چه رنگ معنا کنم عشق را با چه احساس بیان کنم احساس را با کدام نفس لمس کنم بوی تنفر را چگونه حس کنم و غم را چگونه از وجودم دور کنم کاش بین تولد ومرگ فاصله ای نبود تا در این فاصله ما به دنبال عشق نگردیم کاش خدای عاشقها خدای دلها هم می شد کاش می توانستیم محبت را با نگاه چشمهایمان بفهمانیم کاش...
-
سکوت
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 08:18
سکوت سکوت زیبای دلم دوباره غم گرفته سکوت خندون دلم چرا بغضش گرفته سکوت من یه غربته برا ش بای بی کسی سکوت من تو خوابه تو دنیای دل واپسی برای عشق وعاشقی سکوت برام یه خاطره برای غصه های من سکوت برام یه مرهمه اما دل سکوت من دلش زیادی از غمه هر چی براش من بخونم انگار لالایی شبه آخه چه دنیایی داریم همش سکوته و ریا برای غصه...
-
افق
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 08:06
دم غروب و آ ی نه افکار صداها، چهره های زیاد نگاه خیره به ماه دنیایی وحشت وسخت دنیای رنگ خیالی و غم های دل خندان ریا همه اش سادگی حال عقول و محتاج به افسوس نگاه و غروب های فکور زیبا و نماندن به در عمق زیاد و ندانستن ما و ندیدمهتاب و چه هر بعد سکوت و غریب غربت و آن افکار سیاهان که زند بر قلبم گاه ناگاه در افق گمشده است....
-
امید زندگی ( تقدیم به مرد ایثار ووفا)
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 08:10
نباشد غیر او حرفی به لبها چرا که عشق او دارد نفسها نباشد غیر او در قلب وروحم که عشق او زده آتش به جانم نگاه او همیشه با متانت و چشمانش همیشه با اصالت صدای او طنین انداز ومحکم و گفتارش همه تسکین هر غم چقدر خوب وعزیز واستوار است همیشه وهمه وقت با خدا است در این روح عظیم، بی انتهایش دلم گشته اسیر گفته هایش چقدر مرد بزرگ...
-
تو بیا با من تنها تو بیا( به یاد فریدون مشیری)
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 07:56
وجودم پر فریاد تو بیا با من تو بین ما راهی نیست شاید اندازه یک پل شاید اندازه یک برگ شاید اندازه یک غم دل تو هر چه بخواهد دل من هر چه دهد غربت این دل من تو بیا با من تو زندگی مال من وتو هر دو با هم ببریم نفس ساده عشق دل غمگین مرا غم دنیای جوان عشق ایثار ووفا هر دو با هم ببریم تو بیا با من تو فکر خشم گل اطلس ن کنیم فکر...
-
قصه او
شنبه 9 دیماه سال 1391 09:11
شبها دل من به یاد او می خوابد روزها خاطره اوست فقط می ماند هر دم دل من به یاد او در عطش است ولی افسوس که او از غم من در عطش است هر صبح هوای پلک او در نظرم احساس غریب می دهد در بدنم دنیا که شود عرصه زیبای ه نر احساس لطیف اوست در اوج سحر از خاطره تلخ دلم می گیرد هر گاه که دنی ای غمم در نظرش می میرد کاش آن باد صبا ندایی...
-
تو شدی
شنبه 9 دیماه سال 1391 08:32
تو شدی........ بین اون عشقای سنگی تو شدی عشق زلالم بین اون یخای قطبی تو شدی آب روانم بین اون دلای زخمی تو شدی مر هم دردم بین اون سنگای سربی تو شدی رحیم و رامم بین اون دنیای رنگی تو شدی رنگ غریبم بین او ن رنگای سرخی تو شدی سرخ درونم بین اون دردای عشقی تو شدی محرم رازم بین اون راه غباری تو شدی پاکی راهم بین اون موجای...
-
دل سهراب
شنبه 9 دیماه سال 1391 08:06
حس کنیم سادگی کبوتران آسمان را حس کنیم غربت اشک ابرها را و بفهمیم چرا بیداریم و نشانیم سلیمان را در بیشه نور و بخوانیم تداعی دل سردش را چون که ما دوست نداریم بمانیم در این دشت کویر بین آفاق وزمین بین افسوس وریا بین احساس گناه بین دل های سیاه و نبینیم غربت چشم دو عاشق و نمیریم در این غروب هفت رنگ سیاهی نگران دل افسون...